مناجات

  • خانه 

اربعین آمد

04 شهریور 1403 توسط M.mirzai

ماه غم و اندوه تمام می شود. با حال خوب دل چه کنم؟

دلم گره خورده بود با گلوی بریده، دست های قلم شده، تن اربا اربا شده‌.

دلم گره خورده بود با لب خشکیده، مادر غم دیده و سر بریده.

دلم گره خورده بود با حزن زینب، غربت دختر سه ساله و هجر خواهر.

با حال خوب دل چه کنم؟

 نظر دهید »

هیچ کس نمی داند

02 شهریور 1403 توسط M.mirzai

هیچ کس نمی داند دلتنگی ام به اوج خود رسیده.
ظرف غم هایم لبریز شده.
نزدیک چهل روز است که اشک مهمان چشم هایم است.
دلم پای تاول زده می خواهد.
دلم تن خیس از عرق عشق می خواهد.
دلم گم شدن در سیل دلباختگان را می طلبد.
دلم صورت گر گرفته و آفتاب سوخته می خواهد.
دلم در طلب هایش پاره پاره شد.
هیچ کس نمی داند دلتنگی ام به اوج خود رسیده.

 نظر دهید »

ابر رها

06 مرداد 1403 توسط M.mirzai

در اوج هم اگر باشی تا خود را از بند دلبستگی ها رها نکنی، آزاد نخواهی بود.

زلال شو و جاری شو!
حتی اگر صعود هم نکنی نزولت مایه رحمت است برای دیگران. آن وقت معنی واقعی آزادی را درک خواهی کرد.

 نظر دهید »

قلمرو دل

30 آبان 1402 توسط M.mirzai

باید اجازه داد تا پای اشک، از جاده دل عبور کند. باید گذاشت وقتی آسمان دل می گیرد، باران اشک جاری شود.

باید گذاشت وقتی حالت اضطرار و نیاز و طلب و درماندگی دست می دهد، عنان سخن به دست دل داد، تا صمیمانه با خدا حرف بزند و مثل یک کودک، زار بزند، اشک بریزد، با اصرار بخواهد و یقین داشته باشد که این پای بر زمین کوبیدن و اشک و التماس داشتن، موجب بر آمدن حاجت می شود و گریه، سلاح نیایش گر است و امید، سرمایه اوست… «إرْحَمْ مَن رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ و سِلاحُهُ البُکاءُ…»(1) باید کاری کرد تا چشمه «ربّنا» از دل بجوشد و بر کویر سینه های سوزان جاری شود.

#قلمرو_دل
جواد محدثی

 نظر دهید »

بهترین هدایتگر

28 آبان 1402 توسط M.mirzai

مهربانا!
تو که ستودنی و بهترین هستی. اگر در لحظه لحظه زندگی ام نباشی، زندگی معنا ندارد.
می دانم اگر من از تو غافل باشم. تو هرگز مرا فراموش نخواهی کرد.
گاهی دنیا و زیبایی هایش چنان مرا از تو دور می کند که از خود نیز دور می شوم و آن وقت است که وای بر من.
از تو سپاسگزارم که مرا در بین بهترین بندگان خود جای داده ای.
هوایی که نفس می کشم، زمینی که بار قدم هایم را به دوش می کشد و روزیم را از آن می گیرم.آب که هم جسمم را جان می بخشد وهم روحم را، همه و همه نشان از لطف بیکران تو نسبت به من دارد.
تو که در عین وحدت، کثرتت را در یک یک مخلوقاتت نمایان کرده ای.چطور شاکرت نباشم؟ ای منعم ترینِ منعمان.
محکم ترین تکیه گاهی که در لحظات سخت و دشوار به آن تکیه کرده و امید دارم مهربانم تو هستی.
دستهایم را بالا می آورم و چنگ می زنم ریسمان الهیت را. رهایم نکن که بی تو در قعر ظلمات فرو می روم.
اگر آغوش گرم تو بعد از پشیمانی و ندامت نبود، سردی گناه روحم را از حرکت به سوی کمال و سعادت باز می داشت و اینک نه اشرف مخلوقات که از جمادات هم پست تر می شدم.
پس ای بهترین هدایت گر خودم را به تو می سپارم.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مناجات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس