مناجات

  • خانه 

ابر رها

06 مرداد 1403 توسط M.mirzai

در اوج هم اگر باشی تا خود را از بند دلبستگی ها رها نکنی، آزاد نخواهی بود.

زلال شو و جاری شو!
حتی اگر صعود هم نکنی نزولت مایه رحمت است برای دیگران. آن وقت معنی واقعی آزادی را درک خواهی کرد.

 نظر دهید »

قلمرو دل

30 آبان 1402 توسط M.mirzai

باید اجازه داد تا پای اشک، از جاده دل عبور کند. باید گذاشت وقتی آسمان دل می گیرد، باران اشک جاری شود.

باید گذاشت وقتی حالت اضطرار و نیاز و طلب و درماندگی دست می دهد، عنان سخن به دست دل داد، تا صمیمانه با خدا حرف بزند و مثل یک کودک، زار بزند، اشک بریزد، با اصرار بخواهد و یقین داشته باشد که این پای بر زمین کوبیدن و اشک و التماس داشتن، موجب بر آمدن حاجت می شود و گریه، سلاح نیایش گر است و امید، سرمایه اوست… «إرْحَمْ مَن رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ و سِلاحُهُ البُکاءُ…»(1) باید کاری کرد تا چشمه «ربّنا» از دل بجوشد و بر کویر سینه های سوزان جاری شود.

#قلمرو_دل
جواد محدثی

 نظر دهید »

بهترین هدایتگر

28 آبان 1402 توسط M.mirzai

مهربانا!
تو که ستودنی و بهترین هستی. اگر در لحظه لحظه زندگی ام نباشی، زندگی معنا ندارد.
می دانم اگر من از تو غافل باشم. تو هرگز مرا فراموش نخواهی کرد.
گاهی دنیا و زیبایی هایش چنان مرا از تو دور می کند که از خود نیز دور می شوم و آن وقت است که وای بر من.
از تو سپاسگزارم که مرا در بین بهترین بندگان خود جای داده ای.
هوایی که نفس می کشم، زمینی که بار قدم هایم را به دوش می کشد و روزیم را از آن می گیرم.آب که هم جسمم را جان می بخشد وهم روحم را، همه و همه نشان از لطف بیکران تو نسبت به من دارد.
تو که در عین وحدت، کثرتت را در یک یک مخلوقاتت نمایان کرده ای.چطور شاکرت نباشم؟ ای منعم ترینِ منعمان.
محکم ترین تکیه گاهی که در لحظات سخت و دشوار به آن تکیه کرده و امید دارم مهربانم تو هستی.
دستهایم را بالا می آورم و چنگ می زنم ریسمان الهیت را. رهایم نکن که بی تو در قعر ظلمات فرو می روم.
اگر آغوش گرم تو بعد از پشیمانی و ندامت نبود، سردی گناه روحم را از حرکت به سوی کمال و سعادت باز می داشت و اینک نه اشرف مخلوقات که از جمادات هم پست تر می شدم.
پس ای بهترین هدایت گر خودم را به تو می سپارم.

 نظر دهید »

ویرانه

27 آبان 1402 توسط M.mirzai

خداوندا!
هیچ نیندوخته ام، هیچ نکرده‌ام و هیچ نساخته ام جز ویرانه ای.
سالها دویده ام و پوییده ام از پی دنیا و هیچ نیافته ام جز ویرانه ای زینت داده شده.
حال در این ویرانه تنها مانده ام و امید یاری جز از جانب تو بر هیچ سو ندارم و یاری طلب نکرده‌ام جز از تو.

اینک اگر تو هم برانیم به کدام سو روی آورم.

طبیب من

23 آبان 1402 توسط M.mirzai

باز خسته و فسرده نام تورا فریاد می زنم، از جور روزگار پناهی نمی یابم جز تو.
از آن جهت که هم معلول و هم علت غصه هایم، خود می باشم.
طبیبی نخواهم یافت حاذق تر از تو.
شاید فریادم بی صدا باشد اما می دانم گوشی شنوا آن را می شنود.
پس خدایا! ای شنواترین شنوندگان، تو خود پاسخم ده.

  • 1
  • 2
  • 3
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مناجات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس