مناجات

  • خانه 

پادشاه دلها

16 تیر 1404 توسط M.mirzai

پادشاه دلها

وقتی به نامش می رسیم، مرزِ هر دین و آیین و مذهبی کنار گذاشته می شود.

اصلا قلمرو سلطنتش مرز ندارد.
بر دلها پادشاهی می کند.

می گویند ابوالفضل مال همه است.

مسیحی و مسلمان نمی شناسد.
کافی است نامش را به زبان بیاوری و جواب بگیری.
سلامت را بی جواب نمی گذارد.

می دانی چرا؟

همه اش از وفا و صداقت است.

مگر می شود، عبد صالح باشی!
همراهیِ امامت از هر امان نامه و زر و مقام و منصبی برایت مهم تر باشد.
آن وقت جهانی نشوی!

حالا فکرش را بکن، هر کس با ابوالفضل باشد جهانی خواهد شد.

مکتب عباس مال دیروز و امروز نیست.
همین که با امام زمانت همراه باشی، پیروِ این مکتبی.

حالِ امروز ما، مصداق عینی” کل یوم عاشورا کل الارض کربلا” است.

مواظب وفا و صداقتمان باشیم.

#ایران_قوی

محبوبه میرزایی

 نظر دهید »

بر مدار خود

21 بهمن 1403 توسط M.mirzai

خدایا! بر خودم از روی جهل ظلم کردم و بر تو نیز از روی جهل سرکشی.
دنیا و رنگ‌هایش مرا فریفت. نشناختم آنطور که باید بشناسم.غرق شدم در فانی در حالی که تو باقی هستی و بس.
دل بستم بر سست ‌ترین تکیه گاهها در حالی که تو محکم‌ترین تکیه گاهی.
پروردگارا! تو آسمان پایین را با نور ستارگانت زینت بخشیدی، دل مرا نیز از تاریکی برهان و با نور خود روشنی بخش.
شمس و قمری درخشان بر مدار مشخص در حرکت درآوردی، مرا از هرز روی ها نجات داده و بر مدار خود قرار ده.
تو که بی‌نیاز از اندیشه و تجربه‌ای، هماهنگی ات در آفرینش نظیر ندارد.
خداوندا! تو آگاهی بر آغاز و پایان هر چیز. هیچ چیزی از تو پنهان نیست. خطاهایم نیز از تو پوشیده نیست اما تو به فضیلت آنها را پوشاندی. پس درگذر از آنها.
خداوندا! از رحمت خود بادها را به حرکت درآوردی. رحمتت را از من دریغ مدار که بی‌ رحمتت پایانی جز نابودی ندارم.
تو همواره بوده‌ای و از چیزی به وجود نیامده‌ای، وجودت را از من دریغ مکن که بی‌ وجودت عدمی بیش نخواهم بود.

خطبه یک نهج البلاغه

 نظر دهید »

اربعین آمد

04 شهریور 1403 توسط M.mirzai

ماه غم و اندوه تمام می شود. با حال خوب دل چه کنم؟

دلم گره خورده بود با گلوی بریده، دست های قلم شده، تن اربا اربا شده‌.

دلم گره خورده بود با لب خشکیده، مادر غم دیده و سر بریده.

دلم گره خورده بود با حزن زینب، غربت دختر سه ساله و هجر خواهر.

با حال خوب دل چه کنم؟

 نظر دهید »

هیچ کس نمی داند

02 شهریور 1403 توسط M.mirzai

هیچ کس نمی داند دلتنگی ام به اوج خود رسیده.
ظرف غم هایم لبریز شده.
نزدیک چهل روز است که اشک مهمان چشم هایم است.
دلم پای تاول زده می خواهد.
دلم تن خیس از عرق عشق می خواهد.
دلم گم شدن در سیل دلباختگان را می طلبد.
دلم صورت گر گرفته و آفتاب سوخته می خواهد.
دلم در طلب هایش پاره پاره شد.
هیچ کس نمی داند دلتنگی ام به اوج خود رسیده.

 نظر دهید »

ابر رها

06 مرداد 1403 توسط M.mirzai

در اوج هم اگر باشی تا خود را از بند دلبستگی ها رها نکنی، آزاد نخواهی بود.

زلال شو و جاری شو!
حتی اگر صعود هم نکنی نزولت مایه رحمت است برای دیگران. آن وقت معنی واقعی آزادی را درک خواهی کرد.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مناجات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس