مناجات

  • خانه 

شوق دیدار

31 فروردین 1404 توسط M.mirzai

شوق دیدار

صدای ضربان قلبم را می شنیدم نفس هایم به شماره افتاده بود گاهی حس میکردم چشم هایم چیزی نمی بیند و دنیا در برابر دیدگانم تار می شد دلم میخواست فریادی سر زنم امّا شرم حضور سکوت را برایم به ارمغان می‌آورد.

آری! این شوق دیدار بود که حالم را چنین کرده بود احساس می کردم ثانیه ها متوقف شده و ماشین سر جایش ایستاده و حرکتی ندارد گاهی نگاهی به کیلومتر ماشین می‌انداختم آیا سرعت ماشین کم است یا زمان برای من به کندی می گذرد.

خدایا! این دیدار آخرین دیدار من نباشد. بعد از چند سال دوری پرنده ای را می مانم که از قفس آزاد شده ،بالاخره چشمم به گنبد طلای افتاد و حالا دیگر نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم بغضی گلویم را گرفته و نگاهم سرشار از تمنای دیدار حرم مطهرش بود تا دستهایم را در ضریحش گره بزنم، در صحن های زیبا قدم بردارم ،در صحن انقلاب و رو به گنبد طلا دعای کمیل بخوانم و گاهی همراه کبوترانش بال بگشایم و به پرواز در آیم، آنجاست که می خواهم به دور تو بگردم آقای من.

ای مونس تنهاییم! نمیدانم گله کنم از دوری چند ساله یا سرزنش کنم قلب آلوده ام را که توفیق دیدار نصیبش نشده ولی همین را میدانم که باید لحظه لحظه این دیدار را غنیمت شمرد.
کاش در این هوا و این ساعات و لحظات متوقف می‌شدم و لحظه لحظه مشامم را پر می کردم از عطر وجودت.

سلام بر تو ای امام رئوف.

مطلب قبلی
مطلب بعدی

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مناجات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس